بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت
بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت
بي تو اي شوق غزلآلودهيِ شبهاي من
لحظهاي حتي دلم با من همآوايي نداشت
آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم ميشوم
كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت!
اين منم پنهانترين افسانهيِ شبهاي تو
آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت
در گريز از خلوت شبهايِ بيپايان خود
بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم
زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت
پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود
قايقي ميساختم آنجا كه دريايي نداشت
پشت پا ميزد ولي هرگز نپرسيدم چرا
در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت
شعرهايم مينوشتم دستهايم خسته بود
در شب بارانيات يك قطره خوانايي نداشت
ماه شب هم خويش ميآراست با تصويرِ ابر
صورت مهتابيات هرگز خودآرايي نداشت
حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود
يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت
عشق اگر ديروز روز از روزگارم محو بود
در پسِ امروزها ديروز، فردايي نداشت
بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت
چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت
تاريخ : پنجشنبه نهم آبان 1392 | 18:18 | نویسنده : Ali | نظر بدهید
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده با چشمان تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی درجهان رسوا شدن
عشق یعنی سُست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن با ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
تاريخ : دوشنبه ششم آبان 1392 | 19:57 | نویسنده : Ali | 4 نظر
لحظه ها را با تو پرپر میکنم
گاهگاهی چشم خود تر میکنم
صبح و شب یادت مرا پرکرده است
زندگی را با تو من سر میکنم
خوب و شیرین منی عمر منی
روزهایم با تو بهتر میکنم
خوب میدانی برایت زنده ام
این دل شوریده را بهر تو اطهر میکنم .
تاريخ : یکشنبه بیست و یکم مهر 1392 | 11:50 | نویسنده : Ali | 9 نظر
خدایا شکر بعد از این همه زندگی منم یه چیز شدم
( فـــــرامــــوش )
گاهی به خدا التماس میکنم خوابت را ببینم میفهمی ؟؟؟ !!!
فقط خوابت را
به هوایت بگو انقدر به سرم نزند من !
سرم درد میکند
ﻣﻦ ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺖ !
ﮐﻤﯽ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ ، ﺷﺐ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ .
ﯾﺎﺩﺵ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻫﺮﺷﺒﻢ شد
ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
تاريخ : دوشنبه هشتم مهر 1392 | 19:18 | نویسنده : Ali | 7 نظر
سه چیز را با احتیاط بردار : قدم, قلم, قسم
سه چیز را پاک نگهدار: جسم, لباس, خیال
از سه چیز خود را نگهدار: افسوس, فریاد, نفرین کردن
سه چیزرا بکار بگیر : عقل, همت, صبر
اما سه چیز را آلوده نکن : زبان, چشم ، جسم
سه چیز را هیچگاه و هیچوقت فراموش نکن: خدا, مرگ, دوست خوب
تاريخ : شنبه سی ام شهریور 1392 | 19:45 | نویسنده : Ali | 4 نظر
عشق یعنی دو کبوتر پرواز
عشق یعنی دو قناری آواز
عشق یعنی من و یک دنیا حرف
عشق یعنی تو و یک عالم راز
عشق یعنی من و صد زاری چشم
عشق یعنی تو و یک مژگان ناز
عشق یعنی دو غزل تنهایی
مثنوی های پر از سوز و گداز
عشق یعنی دو نگه یک برخورد
عالمی حرف ولی در ایجاز
عشق یعنی سخن دل گفتن
به اشارت به کنایت به مجاز
عشق یعنی تو مرا می رانی
من به صد حوصله می آیم باز
تاريخ : چهارشنبه بیست و هفتم شهریور 1392 | 19:29 | نویسنده : Ali | 4 نظر
اگر دریای دل آبی ست تویی فانوس زیبایش
اگر آیینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش
***
تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن
تویعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن
***
تویعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن
خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن
تاريخ : پنجشنبه بیست و یکم شهریور 1392 | 12:44 | نویسنده : Ali | 4 نظر
دیریست از این فاصله ها دل تنگم
از گفتن این گلایه ها دل تنگم
زنگار گرفته است دل رهگذران
از تیرگی آینه ها دل تنگم
یکرنگی و احساس چو افسانه شده
از حس غریب قصه ها دل تنگم
هر کس به طریقی شکند شیشه دل
از شکستن پنجره ها دل تنگم
تاريخ : پنجشنبه هفتم شهریور 1392 | 11:54 | نویسنده : Ali | نظر بدهید
رویایی کوتاه در یک شب بی فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
هوا آرام،شب خاموش، راه آسمان ها باز...
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز...
رود آنجا که می بافند کولیهای جادو
گیسوی شب را
همان جاها،
که شب ها در رواق کهشان ها عود می سوزند؛
همان جاها، که اخترها، ببام قصرها،مشعل می افروزند؛
همان جاها که پشت پرده شب، دختر
خورشید ردا را می آرایند؛
همین فردای افسون ریز رویایی
همین فردا که راه من بسته است
برچسبها: منبع , niikkoo , parsiblog , com
تاريخ : پنجشنبه هفدهم مرداد 1392 | 22:30 | نویسنده : Ali | 8 نظر
بگذشت مه روزه ، عيد آمد و عيد آمد
بگذشت شب هجران، معشوق پديد آمد
آن صبح چو صادق شد، عذراي تو وامق شد
معشوق توعاشق شد، شيخ تو مريد آمد
شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد
شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کليد آمد
جان از تن آلوده، هم پاک به پاکي رفت
هرچند چو خورشيدي بر پاک و پليد آمد
از لذت جام تو دل مانده به دام تو
جان نيز چو واقف شد، او نيز دويد آمد
بس توبه شايسته برسنگ تو بشکسته
بس زاهد و بس عابد کو خرقه دريد آمد
باغ از دي نامحرم سه ماه نمي زد دم
بر بوي بهار تو، ازغيب رسيد آمد
مولوی
برچسبها: مولوی
تاريخ : پنجشنبه هفدهم مرداد 1392 | 22:19 | نویسنده : Ali | 1 نظر
من کویرم لب من تشنه ی باران علی ست
این لب تشنه ی پر شور، غزلخوان علی ست
این که گسترده تر از وسعت آفاق شده است
به یقین سفره ی گسترده ی دامان علی ست
منّت نان و نمک نیست سر سفره ی او
پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی ست
آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است
بی گمان قطره ای از درد فراوان علی ست
لحظه ای پرتو حسنش ز تجلی دم زد
که جهان، آینه در آینه حیران علی ست
کعبه یکبار دهان را به سخن وا کرده است
تا بدانیم کلید در این خانه علی ست
از دم صبح ازل نام علی را می خواند
دل که تا شام ابد دست به دامان علی ست
برچسبها: محمد حسین صفاریان
تاريخ : دوشنبه هفتم مرداد 1392 | 9:37 | نویسنده : Ali | 5 نظر
وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه
وقتي نيستي هر چي اشکه تو چشامه
از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از رفتنت ميسوزم
کاشکي بودي و ميديدي که چي آوردي به روزم
حالا عکست تنها يادگار از تو
خاطراتت تنها باقي مونده از تو
وقتي نيستي ياد تو هر نفس آتيش ميزنه به اين وجود
کاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم
تاريخ : جمعه بیست و هشتم تیر 1392 | 20:6 | نویسنده : Ali | 9 نظر
امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟
ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت
يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل
گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت
از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را ميدهم اما به چه قيمت
مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود
ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت
تاريخ : چهارشنبه نوزدهم تیر 1392 | 19:36 | نویسنده : Ali | 14 نظر
دل به دل دادن ، همان دلبستگی است
عشق چیزی نیست که از یادم رود
روزی از سر آید و از پا رود
باید عاشق بود تا عشقت دهند
عشق تو بینند ، سپس مهرت دهنـد
عشق محدود زمان و وقت نیست
عاشقی کار دل سرسخت نیست !
تاريخ : جمعه چهاردهم تیر 1392 | 20:10 | نویسنده : Ali | 13 نظر
پسر راننده گفت:ببخشید خانوم من راننده ی اون آقای هستم که بیرون ایستاده لطفا پیاده شید .
تاريخ : شنبه یکم تیر 1392 | 11:34 | نویسنده : Ali | 9 نظر
اهای دریا تو اندازه عشق من بزرگ نیستی
اهای ستاره تو قد عشق من درخشان نیستی
اهای گل تو اندازه عشق من خوشبو نیستی
اهای مهتاب تو قد عشق من زیبا نیستی
اهای گلخونه تو اندازه عشق من تو وجودت گل نیست
اهای خون تو قد عشق من مهمتر برای من نیستی
اهای ماه مهربون تو اندازه عشق من مهربون نیستی
اهای بهترین چیز تو قد عشق من بهترین نیستی
اهای دنیا تو اندازه عشق من ارزش نداری
تاريخ : شنبه هجدهم خرداد 1392 | 18:34 | نویسنده : Ali | 11 نظر
تاريخ : شنبه هجدهم خرداد 1392 | 18:29 | نویسنده : Ali | 5 نظر
فرزند؟من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
محل تولد؟بهشت پاك
تاريخ : چهارشنبه یکم خرداد 1392 | 19:29 | نویسنده : Ali | 14 نظر
بخوام از تو بگذرم
من بایادت چه کنم
تو رو از یاد ببرم
با خاطراتت چه کنم
حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با این دله خونه خرابم چه کنم
بی کسی یه عالمی داره
واسه ما یه عادته
دل دیگه خسته شده به حرف من گوش نمیده
چشم به راه تو میمونه همیشه غرق امیده
همیشه غرق امیده
آره این حال منه
تاريخ : سه شنبه هفدهم اردیبهشت 1392 | 19:25 | نویسنده : Ali | 20 نظر
اگر دریای دل آبی ست تویی فانوس زیبایش
اگر آیینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش
***
تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن
تویعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن
***
تویعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن
خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن
تاريخ : شنبه چهاردهم اردیبهشت 1392 | 20:41 | نویسنده : Ali | 5 نظر
دلم خوش نیست،مدتهاست مادر گل دلبند تو تنهاست مادر
چرا در پای او آبی روان نیست چرا اطراف او صحراست مادر
قناری های محبوبش کجایند، قفس؛این قصه ی دنیاست مادر!
نسیمی از بهشت زیرپایت برایش مثل یک رویاست مادر
چرا رویای ما رویاست مادر چرا فردای ما فرداست مادر
نگو:"این سرنوشت ماست مادر نگو این سرنوشت ماست مادر
دلم خوش نیست ، مدتهاست مادر
گل دلبند تو تنهاست مادر
روز مادر رو به تمام مادر های دنیا تبریک میگم !
تاريخ : چهارشنبه یازدهم اردیبهشت 1392 | 17:32 | نویسنده : Ali | 9 نظر
باید که لهجه کهنم را عوض کنم
این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم
یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب
شمع قدیم سوختنم را عوض کنم
هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم
بردار شعر های مرا مرهمی بیار
بگذار وصله های تنم را عوض کنم
بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم
من که هنوز خسته باران دیشبم
فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم
تاريخ : پنجشنبه پنجم اردیبهشت 1392 | 21:17 | نویسنده : Ali | 9 نظر
ببخش منو که باعث عذاب وجدانت شدم
ببخش منو که بچگی کردم و خواهانت شدم
ببخش که التماس من می لرزونه دل تو رو
ببخش که میخوام بدونم هر لحظه ای حال تو رو
تو رو خدا ببخش اگه غرورم و جا می ذارم
وقتی که اسم تو میاد رو همه چی پا میذارم
عزیز من ببخش اگه فراموشت نمی کنم
ببخش که تو خیالمم حتی بوست نمی کنم
ببخش که نیمه های شب فاصله رو داد میزنم
ببخش که توی خوابمم اسمت و فریاد میزنم
ببخش که دست من هنوز لایق دستات نشده
راستی بدون که قلب من دلخور از حرفات نشده
تاريخ : سه شنبه سوم اردیبهشت 1392 | 21:8 | نویسنده : Ali | 6 نظر
عاشق نشدی زاهد، دیوانه چه میدانی؟
در شعله نرقصیدی، پروانه چه میدانی؟
لبریز می غمها، شد ساغر جان من
خندیدی و بگذشتی، پیمانه چه میدانی؟
یک سلسله دیوانه، افسون نگاه او
ای غافل از آن جادو! افسانه چه میدانی؟
بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت عشق یعنی مستی و دیوانگی لحظه ها را با تو پرپر میکنم گاهگاهی چشم خود تر میکنم صبح و شب یادت مرا پرکرده است زندگی را با تو من سر میکنم خوب و شیرین منی عمر منی روزهایم با تو بهتر میکنم خوب میدانی برایت زنده ام این دل شوریده را بهر تو اطهر میکنم . خدایا شکر بعد از این همه زندگی منم یه چیز شدم ( فـــــرامــــوش ) گاهی به خدا التماس میکنم خوابت را ببینم میفهمی ؟؟؟ !!! فقط خوابت را به هوایت بگو انقدر به سرم نزند من ! سرم درد میکند ﻣﻦ ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺖ ! ﮐﻤﯽ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ ، ﺷﺐ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ . ﯾﺎﺩﺵ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻫﺮﺷﺒﻢ شد ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ! سه چیز را با احتیاط بردار : قدم, قلم, قسم عشق یعنی دو کبوتر پرواز اگر دریای دل آبی ست تویی فانوس زیبایش تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن دیریست از این فاصله ها دل تنگم از گفتن این گلایه ها دل تنگم زنگار گرفته است دل رهگذران از تیرگی آینه ها دل تنگم یکرنگی و احساس چو افسانه شده از حس غریب قصه ها دل تنگم هر کس به طریقی شکند شیشه دل از شکستن پنجره ها دل تنگم
رویایی کوتاه در یک شب بی فردا بگذشت مه روزه ، عيد آمد و عيد آمد آن صبح چو صادق شد، عذراي تو وامق شد شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد جان از تن آلوده، هم پاک به پاکي رفت از لذت جام تو دل مانده به دام تو بس توبه شايسته برسنگ تو بشکسته باغ از دي نامحرم سه ماه نمي زد دم من کویرم لب من تشنه ی باران علی ست این لب تشنه ی پر شور، غزلخوان علی ست این که گسترده تر از وسعت آفاق شده است به یقین سفره ی گسترده ی دامان علی ست منّت نان و نمک نیست سر سفره ی او پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی ست آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است بی گمان قطره ای از درد فراوان علی ست لحظه ای پرتو حسنش ز تجلی دم زد که جهان، آینه در آینه حیران علی ست کعبه یکبار دهان را به سخن وا کرده است تا بدانیم کلید در این خانه علی ست از دم صبح ازل نام علی را می خواند دل که تا شام ابد دست به دامان علی ست وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه وقتي نيستي هر چي اشکه تو چشامه از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از رفتنت ميسوزم کاشکي بودي و ميديدي که چي آوردي به روزم حالا عکست تنها يادگار از تو خاطراتت تنها باقي مونده از تو وقتي نيستي ياد تو هر نفس آتيش ميزنه به اين وجود کاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت دل به دل دادن ، همان دلبستگی است عشق چیزی نیست که از یادم رود روزی از سر آید و از پا رود باید عاشق بود تا عشقت دهند عشق تو بینند ، سپس مهرت دهنـد عشق محدود زمان و وقت نیست عاشقی کار دل سرسخت نیست !
پسر راننده گفت:ببخشید خانوم من راننده ی اون آقای هستم که بیرون ایستاده لطفا پیاده شید . اهای دریا تو اندازه عشق من بزرگ نیستی اهای ستاره تو قد عشق من درخشان نیستی اهای گل تو اندازه عشق من خوشبو نیستی اهای مهتاب تو قد عشق من زیبا نیستی اهای گلخونه تو اندازه عشق من تو وجودت گل نیست اهای خون تو قد عشق من مهمتر برای من نیستی اهای ماه مهربون تو اندازه عشق من مهربون نیستی اهای بهترین چیز تو قد عشق من بهترین نیستی اهای دنیا تو اندازه عشق من ارزش نداری
بخوام از تو بگذرم اگر دریای دل آبی ست تویی فانوس زیبایش دلم خوش نیست،مدتهاست مادر گل دلبند تو تنهاست مادر روز مادر رو به تمام مادر های دنیا تبریک میگم ! باید که لهجه کهنم را عوض کنم ببخش منو که باعث عذاب وجدانت شدم عاشق نشدی زاهد، دیوانه چه میدانی؟ در شعله نرقصیدی، پروانه چه میدانی؟ لبریز می غمها، شد ساغر جان من خندیدی و بگذشتی، پیمانه چه میدانی؟ یک سلسله دیوانه، افسون نگاه او ای غافل از آن جادو! افسانه چه میدانی؟
بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت
بي تو اي شوق غزلآلودهيِ شبهاي من
لحظهاي حتي دلم با من همآوايي نداشت
آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم ميشوم
كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت!
اين منم پنهانترين افسانهيِ شبهاي تو
آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت
در گريز از خلوت شبهايِ بيپايان خود
بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم
زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت
پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود
قايقي ميساختم آنجا كه دريايي نداشت
پشت پا ميزد ولي هرگز نپرسيدم چرا
در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت
شعرهايم مينوشتم دستهايم خسته بود
در شب بارانيات يك قطره خوانايي نداشت
ماه شب هم خويش ميآراست با تصويرِ ابر
صورت مهتابيات هرگز خودآرايي نداشت
حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود
يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت
عشق اگر ديروز روز از روزگارم محو بود
در پسِ امروزها ديروز، فردايي نداشت
بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت
چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت
تاريخ : پنجشنبه نهم آبان 1392 | 18:18 | نویسنده : Ali | نظر بدهید
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده با چشمان تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی درجهان رسوا شدن
عشق یعنی سُست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن با ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
تاريخ : دوشنبه ششم آبان 1392 | 19:57 | نویسنده : Ali | 4 نظر
تاريخ : یکشنبه بیست و یکم مهر 1392 | 11:50 | نویسنده : Ali | 9 نظر
تاريخ : دوشنبه هشتم مهر 1392 | 19:18 | نویسنده : Ali | 7 نظر
سه چیز را پاک نگهدار: جسم, لباس, خیال
از سه چیز خود را نگهدار: افسوس, فریاد, نفرین کردن
سه چیزرا بکار بگیر : عقل, همت, صبر
اما سه چیز را آلوده نکن : زبان, چشم ، جسم
سه چیز را هیچگاه و هیچوقت فراموش نکن: خدا, مرگ, دوست خوب
تاريخ : شنبه سی ام شهریور 1392 | 19:45 | نویسنده : Ali | 4 نظر
عشق یعنی دو قناری آواز
عشق یعنی من و یک دنیا حرف
عشق یعنی تو و یک عالم راز
عشق یعنی من و صد زاری چشم
عشق یعنی تو و یک مژگان ناز
عشق یعنی دو غزل تنهایی
مثنوی های پر از سوز و گداز
عشق یعنی دو نگه یک برخورد
عالمی حرف ولی در ایجاز
عشق یعنی سخن دل گفتن
به اشارت به کنایت به مجاز
عشق یعنی تو مرا می رانی
من به صد حوصله می آیم باز
تاريخ : چهارشنبه بیست و هفتم شهریور 1392 | 19:29 | نویسنده : Ali | 4 نظر
اگر آیینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش
***
تویعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن
***
تویعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن
خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن
تاريخ : پنجشنبه بیست و یکم شهریور 1392 | 12:44 | نویسنده : Ali | 4 نظر
تاريخ : پنجشنبه هفتم شهریور 1392 | 11:54 | نویسنده : Ali | نظر بدهید
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
هوا آرام،شب خاموش، راه آسمان ها باز...
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز...
رود آنجا که می بافند کولیهای جادو
گیسوی شب را
همان جاها،
که شب ها در رواق کهشان ها عود می سوزند؛
همان جاها، که اخترها، ببام قصرها،مشعل می افروزند؛
همان جاها که پشت پرده شب، دختر
خورشید ردا را می آرایند؛
همین فردای افسون ریز رویایی
همین فردا که راه من بسته است
برچسبها: منبع , niikkoo , parsiblog , com
تاريخ : پنجشنبه هفدهم مرداد 1392 | 22:30 | نویسنده : Ali | 8 نظر
بگذشت شب هجران، معشوق پديد آمد
معشوق توعاشق شد، شيخ تو مريد آمد
شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کليد آمد
هرچند چو خورشيدي بر پاک و پليد آمد
جان نيز چو واقف شد، او نيز دويد آمد
بس زاهد و بس عابد کو خرقه دريد آمد
بر بوي بهار تو، ازغيب رسيد آمد
مولوی
برچسبها: مولوی
تاريخ : پنجشنبه هفدهم مرداد 1392 | 22:19 | نویسنده : Ali | 1 نظر
برچسبها: محمد حسین صفاریان
تاريخ : دوشنبه هفتم مرداد 1392 | 9:37 | نویسنده : Ali | 5 نظر
تاريخ : جمعه بیست و هشتم تیر 1392 | 20:6 | نویسنده : Ali | 9 نظر
امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟
ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت
يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل
گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت
از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را ميدهم اما به چه قيمت
مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود
تاريخ : چهارشنبه نوزدهم تیر 1392 | 19:36 | نویسنده : Ali | 14 نظر
تاريخ : جمعه چهاردهم تیر 1392 | 20:10 | نویسنده : Ali | 13 نظر
تاريخ : شنبه یکم تیر 1392 | 11:34 | نویسنده : Ali | 9 نظر
تاريخ : شنبه هجدهم خرداد 1392 | 18:34 | نویسنده : Ali | 11 نظر
تاريخ : شنبه هجدهم خرداد 1392 | 18:29 | نویسنده : Ali | 5 نظر
فرزند؟من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
محل تولد؟بهشت پاك
تاريخ : چهارشنبه یکم خرداد 1392 | 19:29 | نویسنده : Ali | 14 نظر
من بایادت چه کنم
تو رو از یاد ببرم
با خاطراتت چه کنم
حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با این دله خونه خرابم چه کنم
بی کسی یه عالمی داره
واسه ما یه عادته
دل دیگه خسته شده به حرف من گوش نمیده
چشم به راه تو میمونه همیشه غرق امیده
همیشه غرق امیده
آره این حال منه
تاريخ : سه شنبه هفدهم اردیبهشت 1392 | 19:25 | نویسنده : Ali | 20 نظر
اگر آیینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش
***
تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن
تویعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن
***
تویعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن
خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن
تاريخ : شنبه چهاردهم اردیبهشت 1392 | 20:41 | نویسنده : Ali | 5 نظر
چرا در پای او آبی روان نیست چرا اطراف او صحراست مادر
قناری های محبوبش کجایند، قفس؛این قصه ی دنیاست مادر!
نسیمی از بهشت زیرپایت برایش مثل یک رویاست مادر
چرا رویای ما رویاست مادر چرا فردای ما فرداست مادر
نگو:"این سرنوشت ماست مادر نگو این سرنوشت ماست مادر
دلم خوش نیست ، مدتهاست مادر
گل دلبند تو تنهاست مادر
تاريخ : چهارشنبه یازدهم اردیبهشت 1392 | 17:32 | نویسنده : Ali | 9 نظر
این حرفِ مانده در دهنم را عوض کنم
یک شمعِ تازه را بسرایم از آفتاب
شمع قدیم سوختنم را عوض کنم
هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم
بردار شعر های مرا مرهمی بیار
بگذار وصله های تنم را عوض کنم
بگذار شاعرانه بمیرم از این سرود
از من مخواه تا کفنم را عوض کنم
من که هنوز خسته باران دیشبم
فرصت بده که پیرهنم را عوض کنم
تاريخ : پنجشنبه پنجم اردیبهشت 1392 | 21:17 | نویسنده : Ali | 9 نظر
ببخش منو که بچگی کردم و خواهانت شدم
ببخش که التماس من می لرزونه دل تو رو
ببخش که میخوام بدونم هر لحظه ای حال تو رو
تو رو خدا ببخش اگه غرورم و جا می ذارم
وقتی که اسم تو میاد رو همه چی پا میذارم
عزیز من ببخش اگه فراموشت نمی کنم
ببخش که تو خیالمم حتی بوست نمی کنم
ببخش که نیمه های شب فاصله رو داد میزنم
ببخش که توی خوابمم اسمت و فریاد میزنم
ببخش که دست من هنوز لایق دستات نشده
راستی بدون که قلب من دلخور از حرفات نشده
تاريخ : سه شنبه سوم اردیبهشت 1392 | 21:8 | نویسنده : Ali | 6 نظر